«به یقین گردشگری فرهنگی کهنترین پدیده از پدیدههای گردشگری «جدید» است. مردم بهواسطهٔ آنچه اکنون آن را دلایل گردشگری فرهنگی میخوانیم، از زمان رومیها به سفر میرفتهاند. در آن زمان مسافران هرگز بهعنوان یک گروه مشخص شناخته نمیشدند. بازدید از اماکن تاریخی، نقاط فرهنگی، حضور در مراسم و جشنوارههای خاص یا بازدید از موزهها همواره بخشی از کل تجربههای گردشگری را تشکیل داده است. درواقع، کل سفر عنصری فرهنگی را شامل میشود. هنر سفرکردن در ماهیت، گردشگران را از فرهنگ موطنشان جدا ساخته، آنها را موقت در محیط فرهنگی متفاوتی قرار میدهد؛ خواه در یک شهر همجوار باشند، خواه در یک روستای بینراهی در گوشهٔ کنار جهان، اما بهنظر میرسد گردشگری فرهنگی چیزی بیشتر یا متفاوت را به گردشگر و جامعهٔ میزبان گردشگر ارائه میدهد.
گردشگری فرهنگی کمکم بهعنوان یک گروه محصول متمایز در اواخر دههٔ ۱۹۷۰ شناخته شد؛ زمانی که بازاریابها و محققان گردشگری پی بردند که برخی افراد بهطور خاص بهمنظور برخورداری از درکی عمیقتر از فرهنگ یا میراث کشور میزبان به آنجا سفر میکنند (دائرۀالمعارف تیگ: ۱۹۸۶). در ابتدا، گردشگری فرهنگی بهمنزلهٔ فعالیتی خاص دارای جایگاهی ویژه بود و اینگونه تصور میشد که تنها تعداد کمی از تحصیلکردگان و گردشگران مرفهتر که بهدنبال چیزی غیر از تعطیلات معمول کنار دریا بودند، به آن روی میآوردند. فقط از زمان سقوط بازار وسیع گردشگری در دههٔ ۱۹۹۰ بود که گردشگری فرهنگی بهعنوان آنچیزی که بهواقع هست بهرسمیت شناخته شده است: یک فعالیت پرآوازه و با بازاری وسیع. بسته به مبدأ و مقصد، بین ۳۵ و ۷۰ درصد از مسافران بینالمللی اکنون گردشگرهای فرهنگی محسوب میشوند (دائرۀالمعارف ریچاردز: ۱۹۹۶، آنتولوویچ: ۱۹۹۹). طبق این آمار، سالانهٔ ۲۴۰ میلیون سفر بینالمللی دربرگیرندهٔ برخی عناصر گردشگری فرهنگی است. بهطور قطع، امروزه گردشگری فرهنگی تحت عنوانی بابروز در گردشگری، جایگزین گردشگری اقتصادی شده است. بنابراین، تعجبی ندارد که کشورهای میزبان مصرانه برای پیشبرد جنبش گردشگری فرهنگی خود ازطریق ترویج سرمایههای فرهنگی و میراثیشان با هدف ارائه به گردشگر سروصدای زیادی بهراه انداختهاند، البته بدون توجه به تأثیری که ممکن است گردشگری بر این سرمایهها داشته باشد.»